ردیف |
اسم ایرانی |
ریشه نام |
معنی اسم |
1 |
ابتسام |
عربی |
لبخند، تبسم |
2 |
ابریشم |
عبری |
حریر، تاری بسیار محکم،
نازک و درخشان که کرم ابریشم به دور خود می تند، گلی به صورت رشته های
باریک آویخته به رنگ زرد یا سرخ که در تابستانها می روید. |
3 |
ابریشم |
کردی |
تاری بسیار محکم، نازک و درخشان که کرم
ابریشم به دور خود می تند، حریر (نگارش کردی : هةورێشم) |
4 |
احترام |
عربی |
بزرگ داشتن |
5 |
احلام |
عربی |
جمع حلم، صبوری ها، بردباری ها، وقارها |
6 |
ادرینا |
آشوری |
تکیه گاه |
7 |
ارتاش |
اسم ترکی |
مرکب از ار (شوهر) + تاش (پسوند همراهی) |
8 |
ارغنون |
نام یونانی |
نام سازی است. |
9 |
ارغون |
اسم یونانی |
مخفف ارغنون (نام سازی است.) |
10 |
ارمغان |
اسم
دختر
ترکی |
رهاورد، سوغات، هدیه |
11 |
ارنواز |
اوستایی، پهلوی |
مرکب از ارنه (سزاوار) + واز (واژه)، به
معنی دارنده سخن سزاوار، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو دختر جمشید
پادشاه پیشدادی |
12 |
اروس |
اوستایی، پهلوی |
سفید، درخشان، زیبا |
13 |
اروس |
نام فرانسوی |
در اساطیر یونان، خدای عشق |
14 |
اروشا |
اوستایی، پهلوی |
اروشه، به فتح الف، سفید،
روشن، دختری با روی سپید |
15 |
ارون |
اسم عربی |
(به فتح الف) شاد و شادمان |
16 |
اریحا |
اسم عبری |
مکان خوشبو، نام شهری
قدیمی در فلسطین، گلی که شکوفه آن چلیپا شکل است.
نام دخترانه فارسی |
17 |
اریدیس |
ترکی |
(به ضم الف) نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی
دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ارفاوس
بود. |
18 |
ارین |
عربی |
به فتح الف، شادی، شادان
شدن، به وجد آمدن |
19 |
ارینا |
کردی، فارسی |
آرینا ، آریایی نژاد، از نسل آریایی |
20 |
استر |
عبری |
ستاره، همسر یهودی خشایار
پادشاه هخامنشی |
21 |
اسرین |
کردی |
اشک |
22 |
اسما |
عربی |
نام نهادن، نامگذاری کردن،
همچنین به عنوان جمع اسم هم به کار می رود، نام دختر ابومسلم خراسانی |
23 |
اسنا |
عربی |
بزرگوار کردن ، بلندمرتبه کردن |
24 |
اشتار |
آشوری |
الهه عشق و برکت |
25 |
اصیلا |
عربی |
با نوی با اصالت مرکب از اصیل + الف تانیس |
26 |
اطلس |
یونانی |
پارچه ابریشمی، دیبا |
27 |
اطلسی |
یونانی، فارسی |
اطلس (معرب) + ی (فارسی) گلی شیپوری و
خوشبو به رنگهای سفید، صورتی، ارغوانی، یا سرخ |
28 |
اطهر |
عربی |
پاکیزه ترین زن، پاکدامن
ترین بانو |
29 |
اعظم |
عربی |
بزرگوارتر، بزرگ تر |
30 |
افق |
عربی |
خطی که در محل تقاطع زمین
و آسمان به نظر می رسد. |
31 |
اقاقی |
اسم یونانی |
= اقاقیا |
32 |
اقاقیا |
یونانی |
درختی زینتی که گلهای سفید
خوشه ای ومعطر دارد. |
33 |
اقدس |
عربی |
پاک تر، مقدس تر |
34 |
اقلیما |
یونانی |
نام
دختر آدم (ع) |
35 |
اقلیمیا |
یونانی |
اقلیما،
نام دختر آدم (ع) |
36 |
اکرم |
عربی |
بزرگوار، گرامی |
37 |
اکلیل |
عربی |
تاج |
38 |
الاهه |
عربی |
الهه |
39 |
الحان |
عربی |
به فتح الف، آوازهای خوش، نغمه های دلکش،
صدای موزون و خوشایند |
40 |
الکا |
ترکی |
سرزمین، ناحیه |
41 |
الله نظر |
فارسی، عربی |
کسی که نظرکرده خداست. |
42 |
الما |
اسم ترکی |
سیب |
43 |
الماس خاتون |
یونانی، فارسی |
الماس (یونانی) + خاتون (فارسی) بانوی
مانند الماس |
44 |
المیرا |
فارسی، ترکی |
ال (ترکی) + میرا (فارسی)،
ایل میرا فدایی ایل |
45 |
المینا |
ترکی |
|
46 |
النا |
یونانی |
نورانی
نام دختر |
47 |
الناز |
فارسی، ترکی |
ال (ترکی) + ناز (فارسی)، ایل ناز موجب
نازش ایل |
48 |
الهام |
نام عربی |
فکری که به طور ناگهانی در
ذهن پیدا می شود. |
49 |
الهه |
اسم عربی |
در اعتقادات قدیم، نیمه خدایی که نماینده
انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است.. |
50 |
الیسا |
عربی، فارسی |
دختری که مانند گل انار
لطیف است + مرکب از الیس (عربی) به معنای گل انار و الف تانیث فارسی |
51 |
الیکا |
سنسکریت |
مال بسیار، دارایی فراوان |
52 |
ام البنین |
عربی |
نام
همسر علی (ع) و مادر عباس (ع) |
53 |
اماندا |
نام
دختر ترکی |
آماندا، در امان، در پناه تو |
54 |
امانه |
عربی |
به فتح الف، اطمینان و
آرامش قلب، دختری که وجودش مایه قوت قلب است. |
55 |
امل |
عربی |
به فتح الف، آرزو، امید |
56 |
امیرا |
عربی، فارسی |
امیر (عربی) + ا (فارسی)
امیره |
57 |
امیردخت |
عربی، فارسی |
دختر پادشاه، شاهدخت |
58 |
امیره |
عربی |
مؤنث امیر |
59 |
امیل |
سنسکریت، عربی |
معرب از سنسکریت نام درختی از تیره فریفون
که گاهی بعضی از انواع آن بصورت درختچه یافت می شوند. |
60 |
امیله |
سنسکریت، عربی |
امیل، معرب از سنسکریت نام
درختی از تیره فریفون که گاهی بعضی از انواع آن بصورت درختچه یافت می شوند. |
61 |
امین دخت |
عربی، فارسی |
امین (عربی) + دخت (فارسی) دختر امین، دختر
درستکار |
62 |
امینه |
عربی |
مؤنث امین |
63 |
انسیه |
عربی |
مونث انسی، مربوط به اِنس، انسانی |
64 |
انوشکا |
عبری |
زیبا، خوش اندام، جذاب، این
اسم در هندوستان نیز رایج است. |
65 |
انیس |
عربی |
همدم |
66 |
انیسا |
عربی، فارسی |
بانوی همدم، دختری که مونس
انسان است. |
67 |
انیسون |
یونانی |
آنیس، مقاومت و اعتراض |
68 |
انیسه |
نام عربی |
همدم |
69 |
اورانوس |
فرانسه |
نام هفتمین سیاره منظومه شمسی |
70 |
اورنینا |
یونانی |
ربة النوع فراوانی نعمت |
71 |
اوریسا |
سنسکریت |
نام یکی از ایالتهای هندوستان |
72 |
اورینا |
یونانی |
در اساطیر یونان، الهه
آسمانها و حامی عشق آسمانی |
73 |
اولدوز |
نام ترکی |
ستاره |
74 |
اویتا |
اوستایی، پهلوی |
بی همتا، تک |
75 |
اوین |
کردی |
عشق |
76 |
ایدا |
ترکی |
آیدا، شاد خوشحال
اسم اصیل ایرانی |
77 |
ایده |
فرانسه |
فکر و اندیشه، رأی |
78 |
ایران |
اوستایی، پهلوی |
مکان سکنای آریائیان (قوم اری)،
نام کشور باستانی ما، محل مردمان شجاع و شریف، حدود 2000 سال پیش از میلاد
مسیح طوایفی سفید پوست از راه جیحون و کوههای قفقاز وارد منطقه ایران شدند.
این طوایف به دو دسته تقسیم می شدند دسته ای که خودرا زورمند می دانستند و
به نام سک (به فتح س) ها شناخته می شدند و دسته ای دیگر که متمدن تر از
دسته اول بودند خود را اری (به فتح الف و کسر ر) به معنای شجاع و شریف می
نامیدند و وجه تسمیه ایران نیز همین است. |
79 |
ایسیه |
عبری |
آسیه |
80 |
ایل ناز |
فارسی، ترکی |
ایل (ترکی) + ناز (فارسی)،
مایه ناز ایل، الناز |
81 |
ایلار |
اسم ترکی |
مانند ماه، دختری که مانند ماه زیباست. |
82 |
ایلانا |
عبری |
دختر سرزنده، نام نوعی درخت
است. |
83 |
ایلیار |
ترکی |
کمک کننده به ایل، محافظ خانواده |
84 |
ایلیم |
ترکی |
طایفه من،
قبیله ام |
85 |
ایلین |
عربی |
فتنه انگیز، برپا کننده آشوب |
86 |
ایما |
عربی |
اشاره
اسامی زیبای عربی |
87 |
ایمنه |
عربی |
آمنه |
88 |
ایناز |
ترکی |
آیناز، آی (ترکی) + ناز
(فارسی) موجب فخر و مباهات ماه |
89 |
ایناس |
عربی |
دوستی و محبت، همچنین دیدن یا شنیدن آواز |
90 |
ایوان |
کردی |
ایوان، تراس (نگارش کردی :
هةیوان) |
91 |
ايپك |
ترکی |
(به کسر پ) ابریشم نرم و لطیف |
www.NameFarsi.com |